شعری از فردوسی

فردوسی

 

نباشد همی نیک و بد پایدار | همان به که نیکی بود یادگار

دراز است دست فلک بر بدی | همه نیکویی کن اگر بخردی

چو نیکی کنی، نیکی آید برت | بدی را بدی باشد اندرخورت

چو نیکی نمایدت کیهان‌خدای | تو با هر کسی نیز، نیکی نمای

مکن بد، که بینی به فرجام بد | ز بد گردد اندر جهان، نام بد

| به نیکی بباید تن آراستن | که نیکی نشاید ز کس خواستن

وگر بد کنی، جز بدی ندروی | شبی در جهان شادمان نغنوی

 

نمانیم کین بوم ویران کنند | همی غارت از شهر ایران کنند

نخوانند بر ما کسی آفرین | چو ویران بود بوم ایران زمین

دریغ است ایران که ویران شود | کنام پلنگان و شیران شود

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

صفحه اصلی شعر و موسیقی شعر اشعار فارسی شعری از فردوسی